یادداشت دکتر حاجی یوسفی به مناسبت تحولات غزه
دکتر امیر محمد حاجی یوسفی، رئیس اداره روابط عمومی و عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد و علوم سیاسی، در یکصد و چهارمین شماره ماهنامه آینه خرد به بررسی مقاومت مردم غزه و شکلگیری جامعه جهانی پرداخته است که در ادامه می خوانید:
بسمه تعالی
تظاهرات جهانگستر در حمایت از غزه و نوید شکلگیری جامعه جهانی
در رشته روابط بینالملل، سه مفهوم کلیدی داریم با عنوان نظام بینالملل، جامعه بینالملل و جامعه (یا اجتماع) جهانی که نظریههای متعدد با استفاده از حداقل یکی از این مفاهیم دستگاه نظری خود را برپا میدارند. میتوان این سه مفهوم را به مثابه سه وضعیت در نظر گرفت که در یک پیوستار قرار میگیرند. در سمت راست پیوستار مفهوم نظام بینالملل قرار دارد. این مفهوم، هستیشناسی محوری تعدادی از نظریههای عمده روابط بینالملل مانند واقعگرایی، لیبرالیسم (و وابستگی پیچیده اقتصادی) و نظام جهانی (مارکسیستی) را تشکیل میدهد. نظام حالت مکانیکی دارد و مجموعهای از اجزا (در اینجا عمدتاً دولتها و بعضاً کنشگران غیردولتی) را شامل میشود که با یکدیگر رابطه راهبردی دارند یعنی هر یک برای انجام یک کنش مجبور است وضعیت دیگران را در نظر بگیرد. به عبارت دیگر، تنها ملاحظه هر جزء نظام عبارت از دیگر اجزای آن است؛ لذا مثلا در نگاه واقع گرایانه به روابط بینالملل، دولتها مهمترین کنشگرانند و برای هر رفتاری که میخواهند انجام دهند صرفاً دیگر دولتها را در نظر میگیرند و محاسبه میکنند که رفتارشان احتمالا چه عکسالعملی از سوی آنها ایجاد خواهد کرد و بر آن اساس تصمیم به اقدام یا عدم اقدام میگیرند. براین اساس، یک دولت زمانی که تصمیم میگیرد اقدامی را انجام دهد مثلاً به یک کشور دیگر حمله نظامی کند مسلماً از قبل در نظر میگیرد اولاً آن کشور از چه وضعیتی از لحاظ قدرتی برخوردار است و ثانیاً حمله به آن کشور چه واکنشهایی از سوی دیگر دولتها به همراه خواهد داشت و اگر شرایط را برای خود مناسب ببیند، به این اقدام دست میزند والا خیر. در میانه این پیوستار مفهوم جامعه بینالملل قرار میگیرد. جامعه بینالملل یک نظام بینالمللیست اما افزون بر رابطه راهبردی میان کنشگران، منافع مشترک نیز با هم دارند. به عبارت دیگر، در جامعه بینالمللی هنجارها، قواعد، اصول، رویهها و توقعات مشترک میان کنشگران شکل میگیرد. برایناساس زمانی میتوانیم از جامعه بینالملل صحبت کنیم که کنشگران دارای اشتراک معانی و منافع باشند. برخی نظریهها بخصوص مکتب انگلیسی و در مجموع نظریههای انتقادی در روابط بینالملل مدعی هستند ما شواهد بسیار متعددی در روابط بینالملل شامل شکلگیری نهادها و سازمانهای بینالمللی و همچنین حقوق بینالملل داریم که نشاندهنده عبور از مرحله نظام به جامعه بینالملل است. شباهت اصلی نظریههای مبتنی بر نظام بینالملل و نظریههای مبتنی بر جامعه بینالملل این است که دولتها همچنان مهمترین کنشگران بینالمللی هستند و لذا تمرکز عمدهای بر افراد به عنوان شهروندان جهانی وجود ندارد. اما در نظریههایی که مبتنی بر مفهوم جامعه یا اجتماع جهانی هستند (سمت چپ پیوستار)، این افراد انسانی و جامعه مدنی است که مهمترین کنشگران روابط بینالملل محسوب میشوند و لذا موضوعات مربوط به افراد به خصوص موضوع حقوق بشر در صدر لیست مسائل مهم آنها قرار دارد.
رویدادهای بینالمللی در هر زمان نشان میدهند روابط بینالملل در پیوستار نظام بینالملل-جامعه بینالملل-جامعه جهانی از چه جایگاهی برخوردار است. برای نمونه رویداد جنگ نشان دهنده نیرومندی نیروهای نظام بینالملل است در حالی که همکاری میان دولتها نشان از بروز علائم جامعه بینالمللی دارد و وقایعی چون امضای معاهدهها و پروتکلهای حقوق بشری و بسط و گسترش عدالت و برابری در جهان نشان از نیرومند شدن پارامترهای جامعه یا اجتماع جهانی دارد. رویداد نسلکشی توسط رژیم صهیونیستی در جنگ غزه از یک سو، و مقاومت فلسیطنیها در مقابل ظلم و جنایت صهیونیستها در مسیر آرمانهای عدالتطلبانه از سوی دیگر، نشان از نیرومندی همزمان نشانههای نظام بینالملل و جامعه بینالملل/جهانی دارد. با این حال پیروزی حماس در افکار عمومی جهانی و سرافکندگی بسیاری از دولتها شامل دولتها ی غربی و اکثریت دولتها ی عربی و مسلمان نشان از دست برتر داشتن مولفههای شکلگیری یک جامعه بینالملل/جهانی ست. تظاهرات گسترده جهانی در حمایت از غزه نشان از بیداری وجدان افراد انسانی به مثابه مهمترین کنشگران جامعه بینالملل/جهانی و ورشکستگی دولتها به عنوان مهمترین کنشگران نظام بینالملل دارد. هر چند واقعگرایان ممکن است این تحول را نمونهای عادی و کلاسیک از واقعیتهای نظام بینالملل قلمداد کنند که در آن دولتها ی اسیر در قفس آهنین آنارشی بینالمللی چارهای ندارند جز این که به سبب ترسی که از هم دارند به قدرتمندسازی خود (تا دندان مسلح شدن دولتها) به ضرر توانمندسازی افراد انسانی (افزایش سطح رفاه جوامع) بپردازند، اما تصور تضعیف نیروهای دولتی و قوی شدن افراد انسانی در مسیر ایجاد جامعهای بینالمللی/جهانی که مشحون از صلح و امنیت و عدالت و برابری است را نمی توان یوتوپیایی قلمداد کرد. به عبارت دیگر، پیروزی انسانیت در قالب مقاومت اسلامی در منطقه (شامل حماس) بر توحش صهیونیستی که سبعیت تمدن غربی را نشان داد، بهرغم کشته و شهید شدن هزاران فلسطینی (بیش از 70 درصد را زن و کودک تشکیل میدهد)، چشمانداز روشنی در روابط بینالملل را نوید میدهد. نه تنها فروپاشی و اضمحلال قریبالوقوع رژیم صهیونیستی نزدیک به نظر میرسد بلکه نویدبخش سقوط تمدن به ظاهر دمکراتیک و در واقع اقتدارگرایانه غرب است. توقف یا وقفههای کوتاه مدت اخیر در جنگ غزه نشان از قدرت جامعه جهانی و نه تاثیر بسزای دولتها دارد زیرا این فشار افکار عمومی در قالب تظاهرات گسترده جهانی بود که رژیم صهیونیستی و حامیان ورشکسته غربیاش را وادار کرد تا با پذیرش شکست در تحقق هدف نابودی حماس و کوچاندن فلسطینیان به خارج غزه، به این وقفهها تن دهند و مسلماً مرحله بعد آتشبس دایمی خواهد بود و مقاومت نیرومندتر از گذشته به حیات خود ادامه خواهد داد. شکلگیری جامعه جهانی که عدالت را بر اساس خواست افراد انسانی گسترش دهد، سرنوشت محتوم روابط بینالملل کنونی است و دولتها چارهای ندارند جز این که خود را با شرایط آن وفق دهند.